چند وقت قبل مامان یکی از بچه‌ها تو گروه مامانا بچه‌ها رو برای تولد پسرش دعوت کرد و منم اصلا فکر نمی کردم که به خاطر اصول و قواعدم بتونم بذارم پسرک تو جشنشون شرکت کنه!

ولی خب وقتی فکرهامو کردم به این نتیجه رسیدم که خوبه بذارم این تجربه رو تو زندگی کودکیش داشته باشه. :)

و طبیعتا نمیشد اجازه بدم بدون بررسی‌های لازم و شناخت من بره خونه کسی.

لذا سوالات اولیه رو پیامکی از مامان بچه پرسیدم و وقتی جوابهای مناسبی گرفتم گفتم منم چند دقیقه‌ای میام تو مجلستون.

از این بابت که برم فضا رو چک کنم :دی

خلاصه که رفتم و فضا هم مطلوب ارزیابی شد و بلند شدم که بیام که اجازه ندادن و گفتن دلخور میشم لطفا بمونین :)

بعدم دیدم مامانهای دو سه تا دیگه از بچه‌ها هم اومدن و این شد که موندیم و حرف زدیم و هم به من خوش گذشت هم به پسرک ^_^

یه کم از اصول و قواعد من هم تخطی کردن که نگران شدم ولی سریع جمع شد و قابل اغماض بود :)

حدود سیزده چهارده تا از همکلاسیهاش بودن و واقعا باید بگم چقدر فضای مهمونی بچگانه با مهمونیهای مرسوم متفاوته! واقعا واقعا! خیلی دلچسب و هیجان‌انگیزتره :)

ترغیب شدم یه تولد اینجوری برای پسرک برگزار کنم :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها